پيوندها
نويسندگان
|
دل نوشته ها
تفاوت نگاه با نگاه
دهقان پير، با ناله ميگفت: ارباب! آخر درد من يکي دو تا نيست، با وجود اين همه بدبختي، نميدانم ديگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفريده است؟! دخترم همه چيز را دو تا ميبيند.
دهقان گفت: چرا ارباب ميبينم ... اما ... چيزي که هست، دختر شما همهي اين خوشبختيها را «دوتا» ميبيند ... ولي دختر من، اين همه بدبختي را ... |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |